دانلود رمان خاوین از ساقی میر pdf

دانلود رمان خاوین از ساقی میر pdf
خلاصه رمان:
خاوین قوام، تک پسر حاجنصرتالله قوام، صاحب بزرگترین و بهنامترین شرکت حمل و نقل دریایی ایران، از تاجرهای سرشناس است.
پسری که برخلاف اعتقادات سفت و سخت پدرش تفریحات و عیاشیهای مختص به خودش دارد و قرار است
بعد از ازدواجش با دخترعمویش تک فرزندِ عنایتالله قوام، تمام ثروت خاندان قوام به نام او و مهلا شود.
اما یک شب در جزیرهی کیش بقایای جامانده از رابطهی پنهانش کار دستش میدهد و خدمتکار هتل یک ماه بعد با جواب مثبت بارداریاش
درست در شب عروسی خاوین و مهلا، دنیا را روی سر خاوین و آیندهاش خراب میکند
تا قصه در تقابلی تنگاتنگ میان عشق و نفرت، مسیر پرچالشی را طی کند…
قسمتی از رمان
ایستادم و سرم را روبه آسمان بالا گرفتم تا کمی اکسیژن به ریه ی گرفته ام برسد.
نفسی گرفتم و نور موبایل را مقابل پاهایم انداختم که… نگاهم روی صندل های آشنایش مات ماند!
از شدت ترس خنده ام گرفت.خم شدم و برداشتمشان. دور خودم چرخیدم و نگاهم از سیاهی
حاکم اطرافم نتواست عبور کند. برگشتم و تا دوباره با دریا چشم در چشم شدیم نفسم ته کشید.
انگار یکدفعه زیر پاهایم خالی شدند و ترس با چهره ی کریه ش به جانم حمله کرد.
نفهمیدم چطور صندل ها و موبایل از دستم رها شدند و سمت دریا دویدم.
یک نیروی تمام وجودم را به تلاطم انداخته بود. به سختی جلو رفتم و آب تا زیر سینه ام بالا آمد.
مشت هایم را روی آب کوبیدم و فریاد زدم: –دریا… دریااا. نمیدانستم چه خاکی باید به سرم میریختم؟
اگر داخل آب رفته بود چه؟ دوباره صدایش کردم.حنجرهام از خشکی صدایم سوخت و باز صدایش کردم.
دستی دور بازویم پیچید و سمتش برگشتم. چشمم که به مبین افتاد، نالیدم: –چه خاکی تو سرم بریزم؟
دستم را سمت خودش کشید: –بیا بیرون. انگار از حال منقلب من دریا هم به تلاطم افتاد که موج هایش را خروشان بهسینهمان میکوبید.
مبین گفت:-چرا اومدی تو آب؟ تنم را روی شن های ساحل انداختم و داد زدم: –صندلاش اونجاست.
مبین برگشت و مشتم را به شن ها کوبیدم.سینهام از شدت وحشت و آشوب در حال منفجر شدن بود.
–از کجا معلوم که رفته باشه تو آب؟ ته دلم خالی شده بود و نمیتوانستم خودم را گول بزنم: –رفته… رفته…
قیمت39000
صفحات: 1229
ژانر: عاشقانه،انتقامی،بزرگسال