فروشگاه

دانلود رمان ارمغان آبرنگ از الناز مزین

دانلود رمان ارمغان آبرنگ از الناز مزین

دانلود رمان ارمغان آبرنگ از الناز مزین

خلاصه رمان:

ارمغان دختر فالگیری که حرص و طمع پول و بیماری مادرش ناخواسته پایش را به میهمانی آقای مظفری باز می‌کند و

در آن‌جا با حسام مردی زخم‌خورده و قربانی دست درازی آشنا می‌شود و بارداری ناخواسته، مشکلاتی را برای او آغاز می‌کند…

 

قسمتی از رمان

مونا، رفیق شفیق چندساله ام همانند روغن در آتش جلز ولز کرد. دست هایش را محکم بر روی ران پاهایش کوبید.

با ناله زمزمه کرد: ای خدا ارمغان مگه تو عقل نداری؟ چرا گفتی قبول؟ بر فرض که خونه رو برات گرفت. کوفت برات گرفت!

آخرش چی؟ این بچه بالاخره به حرف میاد بگه این بابای بی صاحابم کو؟ کجاست؟ توچی میگی؟ بابات رو چون اون…

بلند تر فریاد کشید: -عموت گفت نمی تونه، ول کردم! دست از سرش برداشتم! نگاه زننده اش،

طعم گس دهانم را بیشتر کرد. و صدای نازکش، نایژه هایم را در بی نفسی فرو برد.

و البته چشم هایم، فریضه اش معلوم نبود، تکلیفشان مشخص نبود که کی همانند باران ببارند و کی همانند

کویر لوت خشک و بی آب باشند! زیر لب نچ نچی گفت. و پاهایش را بر روی ملافه ی پر چین وچروکی که لکه های زرد و

نارنجی تزئینش بود، دراز کرد. من روز به روز با بی خیالی هایم، و آن جنینی که گاه در گوشه ای منبقض می شد

درد را به لگن و سینه ام، زیر شکمم می رساند. و گاه مانند ماهی می چرخید، در یک مرداب بودیم که روز به روز

بیشتر من را با آن جنین، در خودش حل می کرد. لب هایم لباس گل های پژمرده که نه!

 

قیمت22000

 

صفحات: 995

ژانر: اجتماعی

تلگرام مای ناول روبیکا مای ناول

نظرهای کاربران

اولین نظر را در مورد این آهنگ شما ارسال کنین