فروشگاه

دانلود رمان نامستور از پونه سعیدی و بنفشه pdf

دانلود رمان نامستور از پونه سعیدی و بنفشه pdf

دانلود رمان نامستور از پونه سعیدی و بنفشه pdf

خلاصه رمان:

یکبار وقتی تو بی هوشی بهم دست زد دلم رو شکست، یکبار وقتی سر سفره عقد بود

و بهم گفت چاره ای ندارم، باهام راه بیا…. اما من صبر نکردم برای بار سوم دلم رو بشکنه…

من پناه بردم به دنیای تاریک تنها مردی که حرف هام رو باور داشت…

مردی که خودش راز های سیاه زیادی داشت… هومن…

قسمتی از رمان

در اتاق باز کردم و رفتم تو سرویس این طبقه، تمام محتویات معده ام رو بالا آوردم…

این جمله رو چقدر من شنیده بودم و چقدر باهاش راه اومده بودم…

خدای من… باورم نمیشد…

سرم رو بلند کردم و تو آینه به چهره داغون شده خودم نگاه کردم.

آرایش بی حوصله صورتم کاملا بهم ریخته بود.

دور گردنم سرخ بود و جای انگشت های شروین رو داشت.

چشم هام سرخ بود و لبم رنگ گچ.

دست و روم رو کامل شستم و آرایشم رو پاک کردم.

از سرویس اومدم بیرون تازه متوجه شدم گوشیم نیست…

دستم بود که شروین بهم حمله کرد. حتما تو راه پله افتاده. ترسیده از بالا به پایین نگاه کردم. طبقه پایین دیگه تاریک و ظلمات نبود.

تمام نور راه پله و بقیه فضای داخلی روشن بود.

لبم از حجم بغضم لرزید اما باز هم خبری از اشک نبود…

آروم پایین رفتم، نگاهم دنبال گوشیم گشت. اما جایی نبود…

از طبقه اول صدای زندایی اومد که بلند گفت

– وسمه…. وسمه جان….

اگر جواب نمی‌دادم میومد بالا…

با صدای گرفته گفتم

– بله زندایی!؟

– بیا دخترم میخوان خطبه بخونن، بعدش چای دو رنگ با توئه ها…

 

قیمت34000

صفحات: 2357

ژانر: عاشقانه،رئال،مافیایی،ملودرام،آسیب‌اجتماعی،خانوادگی

تلگرام مای ناول روبیکا مای ناول

نظرهای کاربران

اولین نظر را در مورد این آهنگ شما ارسال کنین