دانلود رمان سالواتوره از لیانا دیاکو pdf

با غرش آسمون به خودم میام. می ایستم و در حالی که لبه های کتم رو به هم نزدیک میکنم

به ابرهای سیاه تو آسمون شب خیره میشم. هنوز بارونی در کار نیست اما برای من که بیشتر عمرم

تو لاس وگاس بودم گفتنش سخت نیست که تا چند دقیقه دیگه آسمون باز میشه و سیل ازش میاد.

باد موهامو به بازی میگیره و از ذوق ذوق پاهام تازه متوجه میشم که چقدر راه رفتم.

گوشیمو از جیبم درمیارم و بهش نگاه میکنم. نزدیک به بیست تماس از دست رفته.

گوشی رو خاموش میکنم و برمیگردونم به جیبم، همه برن به درک…

خواندن این کتاب برای افراد زیر ۲۰ سال
ممنوع است. لطفا مسئوالنه بخوانید.

قسمتی از رمان

نگاهم روی اجزای برجسته ی بدنش که روی پلیور نقش انداختن میچرخه و حس میکنم گردش خون

تو رگ هام سریعتر میشه. رون های درشتش به زورزیر میز جا شدند و این نشون میده قدش بلنده،

خیلی بلند، حداقل ۱۹۰ سانتی هست. و عضلاتی که قدرت و ضخامتشون حتی از روی لباس به آدم

چشمک میزنه نشون میده این مرد متعهد به یک برنامه ی ورزشی بسیار سنگینه. چشمام مرتب روی

اجزای صورتش و بدنش میچرخن و در نهایت روی چشماش میشینن. چشمایی که هنوز به استکان

م*شروبش خیره است. نه حرکتی میکنه و نه حرفی میزنه اما هاله ای از غرور، جاذبه و مردانگی چنان

دورش پیچیده که من از این فاصله میتونم حسش کنم

زمان میگذره و من مثل کسی که مسخ شده دیگه نه صدای رگبار بارون رو میشنوم و نه کسی جز اون رو

میبینم. هیچ چیز و هیچ کس برام وجود خارجی نداره جز مردی که به نیم رخش خیره ام و حس

میکنم دلم میخواد بال داشتم تا بتونم پرواز کنم و درست روی اون رون های درشت فرود بیام.