فروشگاه

دانلود رمان جان من است خنده شیرین تو از معصومه طاهری pdf

دانلود رمان جان من است خنده شیرین تو از معصومه طاهری pdf

دانلود رمان جان من است خنده شیرین تو از معصومه طاهری pdf

خلاصه رمان:

داستان حول زندگی یاس که استعداد عجیبی در طراحی دارد و خانواده اش میچرخد

یاس که برای شرکت معروفی در حوزه طراحی درخواست داده با هیجان در حال آماده کردن خودش برای شرکت جدید است

غافل از اینکه رییس این شرکت همان

قسمتی از رمان

ابروهایش بالا پرید و گفت که اینطور … حالا تقصیر من شد ؟ سرم را با لجبازی تکان دادم   تقصیر او بود دیگر … 

او سوال پرسید و بعد هم مرا به کشتی با مداد ها متهم کرد   از پاسخم خنده کوتاهی کرد   

مطمئن بودم الان دارد با خودش میگوید این چه پررویی است دگر   بزنم اخراجش بکنم تا حالش جا بیاید و بفهمد تقصیر من است یا خودش ؟)

 بیاید خانم آرمان   بقیه طرحا موندن دوباره به نزدکیش رفتم اما جانب احتیاط را رعایت کردم که اتفاق دقایق پیش تکرار نشود   و با فاصله بیشتری ایستادم 

اب یکی یکی طرح ها را با حوصله بررسی کرد انگار که نه انگار کسی قرار ملاقات داشت   من هم برایش توضیح دادم 

بعد از نیم ساعت بالاخره طرح ها تمام شدند عقب رفتم و میز را دور زدم و روی صندلی نشستم   پوشه را بست و به من نگاه کرد :

 عجیبه   در تعجبم خانم آرمان شما چطور این همه طرح های فوقالعاده رو تو این مدت کوتاه کشیدید ؟ شانه بالا انداختم و گفتم :

 چمیدونم رییس   ایده اصلیشون به ذهنم رسید منم به خورده از دانشم استفاده کردم تا ببینم با چه رنگ و مدل هایی هارمونی دارن و تکمیل می شن   که اینطوری شد 

نگاهش را به من دوخت   من خم شدم تا پوشه را بردارم که ناگهان دستش را روی ان گذاشت و مانع شد 

 با تعجب سر بالا گرفته و گفتم اِ رییس تای ابرویش را بالا انداخت و با سرگرمی گفت 

خانم آرمان شما برای چی این طرح های تکمیل شده رو پیش من آوردید؟ در همان حالت خم که بودم گفتم 

خب برای اینکه بررسیشون کنید   سرش را تکان داد و با لبخند پرسید اونوقت در نهایت قرار بود بدینشون به کی ؟ 

با مکث گفتم خب به شما 

با نیشخند گفت خب خانم آرمان پس الان دیگه کجا میخواین ببرینشون ؟ چشمانم گرد شد   

با خجالت از میزان احمق بودنم دستانم را برداشتم و صاف شدم   چشمانم گرد شد 

 با خجالت از میزان احمق بودنم دستم را برداشتم و صاف شدم   با خجلی گفتم ببخشید   حواسم نبود   

یک لحظه فکر کردم باید برشون گردونم تو کمد   لبخندی زد و چیزی نگفت   قلبم محکم تر تپید   

خدایا   او   او   چقدر خوش رفتار و خاص بود 

 

قیمت34000

صفحات: 3588

ژانر: عاشقانه، اجتماعی،معمایی

تلگرام مای ناول روبیکا مای ناول

نظرهای کاربران

اولین نظر را در مورد این آهنگ شما ارسال کنین